بهبود بخشیدن به کردن، بهینه ساختن، شفا دادن، معالجه کردن ادامه... به کردن، بهینه ساختن، شفا دادن، معالجه کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهبود بخشیدنبِهبود بَخشیدَن покращувати ادامه... покращувати تصویر بهبود بخشیدن دیکشنری فارسی به اوکراینی
بهبود بخشیدنبِهبود بَخشیدَن verbessern ادامه... verbessern تصویر بهبود بخشیدن دیکشنری فارسی به آلمانی
بهبود بخشیدنبِهبود بَخشیدَن উন্নতি করা ادامه... উন্নতি করা تصویر بهبود بخشیدن دیکشنری فارسی به بنگالی
بهبود بخشیدنبِهبود بَخشیدَن iyileştirmek ادامه... iyileştirmek تصویر بهبود بخشیدن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بهبود بخشیدنبِهبود بَخشیدَن meningkatkan ادامه... meningkatkan تصویر بهبود بخشیدن دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بهبود بخشیدنبِهبود بَخشیدَن migliorare ادامه... migliorare تصویر بهبود بخشیدن دیکشنری فارسی به ایتالیایی